پرسش‌های مطرح شده

این دانشور سنّی در بخشی از نامه‌ی خود پرسش هایی را مطرح نموده بود که چکیده‌ی آن‌ها چنین است:

1ـ چرا ماجرای فدک این همه مورد توجّه علمای شیعه قرار گرفته و حال آن که در تاریخ اسلام موضوعات شبیه به آن به فراوانی یافت می‌شود؟ ... آنان در پس این همه تلاش و توجّه در پی یافتن چه چیزی هستند؟

2ـ ادّعای زهرا در این ماجرا چند گونه است: گاهی مدّعی شده که فدک بخشیده‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله (علی رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ایم.) است و گاه ادّعا نموده که فدک ارث است. علّت این گونه ادّعاها چیست؟ و چگونه می‌توان همه‌ی آن‌ها را با هم توجیه نمود؟

3ـ با آن که علی [علیه السلام] را محترم می‌شماریم، ولی او همسر زهرا [علیها السلام] است و گواهی او در این ماجرا ـ که شهادت یک نفر به تنهایی است ـ دلیل کافی نخواهد بود.

4ـ بی تردید ابوبکر به گوش خود شنیده بود که پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده است:

ما گروه پیامبران ارث نمی‌گذاریم و آن چه از ما بر جا می‌ماند صدقه است.

از این رو بر او لازم بوده که به فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله عمل کند، و لذا فرق نمی‌کند که مدّعی ارث پیامبر، دختر او باشد یا شخصی دیگر؟

5ـ حقیقت آن است که زهرا [علیها السلام] زنی همانند دیگر زنان و بشری مانند دیگران بوده است که گاه خوشنود می‌شود و گاه خشم می‌گیرد؛ حال چه می‌شود اگر به سبب واگذار نشدن فدک به او، بر ابوبکر خشم گرفته باشد؟

6ـ در برخی روایات ما آمده است: کسی که بر جنازه‌ی زهرا [علیها السلام] نماز خوانده، ابوبکر بوده و این موضوع نشانه خوشنودی او از ابوبکر است.

7ـ شیعیان چیزی از ملک به عنوان ارث به زن نمی‌دهند، چنان که این موضوع در روایات آنان نیز مطرح شده است.

8ـ کلینی در کتاب کافی از ابو عبدالله [امام صادق علیه السلام] نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده اند:

به راستی که علما و دانشمندان از پیامبران ارث می‌برند، همانا پیامبران دینار و درهمی به ارث نمی‌گذارند... .

9ـ‌ اگر در این ماجرا حق با زهرا [علیها السلام] بوده است، پس چرا هنگامی که علی [علیه السلام] به حکومت رسید فدک را باز پس نگرفت؟

مبانی پاسخ گویی

در پاسخ به موارد مطرح شده، این گونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزاداندیش و منصف، روشن و آشکار است که علمای شیعه‌ی دوازده امامی همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشی در مورد اندیشه و اعتقاد شیعه، که در ورای آن دست یازیدن به حق و پرده افکندن از چهره‌ی حقیقت بوده است، استقبال نموده اند.

آنان پیوسته در گفت و گوها و مناظره‌ها خود را به حفظ شؤون و آداب بحث و مناظره متعهد دانسته‌اند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار، و بر گرفته از دلایل مورد اتفاق دو طرف و یا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نرانده اند.

بدیهی است که در این بحث نیز با وجود حساسییت و اهمیّت بسیارش، همین شیوه و سیره، آشکار و هویدا خواهد بود. به طور کلّی پاسخ ما در چهار بخش بیان می‌گردد:

نگاهی کوتاه به ماجرای فدک

علت توجه خاص به مسائل مربوط به حضرت زهرا علیها السلام

نخست: به سبب یقینی بودن عصمت آن حضرت به استناد کتاب خدا و سنّت رسول او، و نیز جایگاه و منزلت آن بانوی بزرگوار در پیشگاه خدا، پیامبر صلی الله علیه واله و مؤمنان.

دوم: ارتباط جدّی و تنگاتنگ قضایای ایشان با مسئله امامت و خلافت پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله.

ارتباط ماجرای فدک با امامت

همان گونه که اشاره شد، قضیه فدک ارتباط تنگاتنگی با مسئله امامت دارد. از این رو دانشمندان اسلامی در طول تاریخ به این موضوع عنایت داشتند. به عنوان نمونه چند مورد را می‌آوریم:

1ـ نویسنده کتاب شرح المواقف در این زمینه چنین می‌نگارد:

فصل چهارم درباره امام به حق پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله است. از نظر ما امام به حق پس از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله ابوبکر است و از نظر شیعه علی رضی الله عنه. ما بر عقیده‌ی خود دو دلیل داریم:

نخست آن که راه اثبات امامت یا کلام خدا و سخن صریحی است که از جانب پیامبر خدا صلی الله علیه وآله باشد و یا اجماع و اتفاق نظر بر بیعت. سخن صریحی از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله [در مورد امامت ابوبکر] وجود ندارد، چنان که خواهد آمد، ولی هیچ اتفاق نظری نیز از جانب امّت پیامبر جز بر ابوبکر یافت نمی‌شود... .(شرح المواقف: 8/354)

2ـ همچنین وی در جای دیگری از شرح المواقف چنین می‌نویسد: فصل دوم درباره شروط امامت است.

عموم علمای ما بر این باورند که کسی اهلیّت و استحقاق امامت را دارد که در اصول و فروع دین مجتهد باشد تا بتواند امور دین را برپا دارد و قادر باشد که اقامه حجّت نمده و شبهات وارده بر عقاید دینی را حل کند... همچنین بایستی شجاع باشد تا قدرت بر دفاع و حمایت از حوزه دین و حفظ حریم اسلام را با ثبات قدم در نبردها داشته باشد... .

همچنین امام باید عادل باشد تا بر کسی ستم روا ندارد، چرا که گاهی فاسق، اموال مردم را برای اهداف شخی به کار می‌گیرد و حقوق دیگران را تباه می‌سازد؛ و نیز امام باید عاقل باشد تا صلاحیّت تصرّف در امور شرعی و کشورداری را داشته باشد؛ و نیز امام باید بالغ باشد که عقل بچگی راه به جایی نبرد... .

این صفات هشتگانه یا پنچگانه، شروط معتبر امامت هستند که از طریق اجماع و اتفاق نظر علما به اثبات رسیده است. (شرح المواقف: 8/349ـ350)

آن سان که روشن است وی در این سخن نیز تصریح کرده است که شرط امامت علم و عدالت است و... البتّه این شروط با اتّفاق نظر علما به اثبات رسیده است...؛ هر چند بهتر است که شرط شجاعت در امام و «با ثبات قدم در نبردها بودن» را از شرایط امامت‌ ـ که شریف جرجانی بدان اشاره نموده است ـ به فراموشی بسپاریم و حال و روز ابوبکر در جنگ احد (برای آگاهی از ماجرای ابوبکر در این جنگ، می‌توانید روایت ابو داوود طیالسی، ابن سعد، طبرانی، ابن حّان، دارقطنی، ابن عساکر، ضیاء مقدسی و دیگران را در کنزالعمال: 10/424 حدیث 30025 ببینید.)، خیبر (برای آگاهی از ماجرای ابوبکر در جنگ خیبر به روایت احمد، ابن ابی شیبه، بزّار، طبری، حاکم، بیهقی، ضیاء مقدسی، هیثمی و دیگران در کنزالعمال: 10/461 حدیث‌های 30117ـ30135 مراجعه کنید که روایات متعددی نقل کرده است.) و... را یادآور نوشیم(!!) (شایان یادآوری است که ما در مقابل ترجمه عبارات مندرج در منابع اهل تسنّن که محل تأمل و دقّت نظر می‌باشند، علامت (!!) را نهاده ایم.).

ادعای نخست

و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گرانید، [شما برای تصاحب] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره می‌گرداند، و خدا بر هر کاری تواناست. (سوره‌ی حشر: آیه 6)

قُرطُبی در تفسیر این آیه می‌گوید:

خدای تعالی می‌فرماید: (وما أفاء الله علی رسوله منهم) یعنی: آن چه را خداوند از اموال بنی نضیر به رسولش برگرداند (فما أوجفتم علیه) یعنی: و شما چهارپا بر آن نراندید.

واژه‌ی «ایجاف» مترادف «ایضاع» به معنای شتاب نمودن در حرکت و سواری با چهارپایان است، و مراد از چهار پا، شتر است.

می فرماید: شما برای به دست آوردن آن، هیچ سختی و زحمتی را تحمّل نکرده اید، و به خاطر آن با جنگ و مشقّت مواجع نشده‌اید مگر پیامبر صلی الله علیه وآله که بر شتری ـ بعضی گفته اند: بر الاغی پوشیده از لیف خرما ـ سوار شده و آن جا را بدون درگیری فتح کرده، آنان را پراکنده نموده و اموالشان را گرفته است.

از این رو مسلمانان از پیامبر صلی الله علیه وآله خواستند که آن اموال را بین آنان تقسیم کنند، امّا این آیه نازل شد که: (وما أفاءَ الله...).

به این ترتیب خداوند متعال اموال بنی نضیر را ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه وآله بر شمرد و آن‌ها را در اختیار آن که خواسته بود قرار داد و پس از این اختصاص، پیامبر صلی الله علیه وآله آن اموال را میان مهاجران تقسیم نمود.

در صحیح مسلم از عمر این گونه نقل شده است:

این روایت بیان می‌دارد که آن اموال به شخص رسول خدا صلی الله علیه وآله تعلّق داشته و اصحاب نصیبی از آن نداشته اند. (تفسیر قرطبی، الجامع لأحکام القرآن: 9، الجزء 18، ص9ـ10.)

در سخن فخر رازی در تفسیر این آیه همین مسئله آمده، آن جا که ردّ این مطلب را از مفسّران نقل کرده و فقط فدک را مصداق آیه مبارکه قرار داده است. در این صورت ادّعای دوم به اثبات می‌رسد.

این آیه درباره‌ی آبادی‌های بنی نضیر نازل نشده است، چرا که به وسیله‌ی مسلمانان بر آن‌ها اسب و شتر تازانده شد و آنان مدّتی را در محاصره رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان بودند، لذا شاید این آیه درباره فدک نازل شده است، زیرا ساکنان فدک سرزمین خود را ترک نمودند و آبادی‌ها و دیگر اموال آن‌ها بدون جنگ و نبرد در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت.... . (التفسیر الکبیر: 15/284.)

البتّه به این مطلب در مخنان بسیاری دیگر از بزرگان اهل تسنن از جمله حدیث نگاران و مغازی نویسانی مانند زُهری و ابن اسحاق ـ چنان که از جوهری نقل شده است ـ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 16/210.) و مورخان و جغرافی نویسان مانند یاقوت حموی تصریح شده است.

یاقوت حموی درباره‌ی فدک چنین می‌نویسد:

در منطقه حجاز روستایی است که از آن جا تا مدینه دو یا سه روز راه است. خداوند این روستا را در سال هفتم بدون نبرد و به صورت فیء در اختیار پیامبرش قرار داد. این ماجرا هنگامی بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به خیبر رفته و قلعه‌های آن را فتح نمود. فقط سه قلعه باقی ماند تا آن که حضرتش با محاصره کار را بر آنان سخت کرد.

آنان پیکی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند و درخواست نمودند که پیامبر صلی الله علیه و آله آن‌ها را به حال خودشان واگذارد تا سرزمین خود را ترک کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز با آنان چنین رفتار کرد.

این خبر به اهالی فدک رسید، آنان نیز پیکی به جانب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرستادند و درخواست کردند که با پذیرفتن نصف محصولات و اموالشان با آنان مصالحه کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این مصالحه را پذیرفت. از این رو بر آن جا هیچ اسب و شتری تازانده نشد و فدک به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله تعلق گرفت.

پس از ابوبکر عمر بن خطّاب حکومت را به دست گرفت و سرزمین هایی فتح شد و مسلمانان گشایشی یافتند و توانگر شدند، و عمر به اجتهاد خود تصمیم گرفت که آن را به ورثه رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگرداند. ولی علی بن ابی طالب رضی الله عنه و عبّاس بن عبد المطلب بر سر آن اختلاف پیدا کردند.

علی می‌گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در زمان حیاتش برای فاطمه علیها السلام قرار داده است، اما عبّاس این سخن را نمی‌پذیرفت و می‌گفت: این مِلک رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و من وارث او هستم.

آنان اختلاف خود را نزد عمر بردند و او از حکم و داوری بین آن دو خودداری کرد و گفت: شما دو نفر خودتان شأن و موقعیّت خود را بهتر می‌دانید. من این مسئله را به خود شما واگذار می‌کنم.

سرانجام هنگامی که عمر بن عبدالعزیز حکومت را به دست گرفت نامه ای به فرماندار خود در مدینه نوشت و به او دستور داد که فدک را به فرزندان فاطمه علیها السلام بازگرداند... . (معجم البلدان: 4/270 ـ271 شماره 9053.)

سخن یاقوت حموی در مورد فدک آمده است که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:«پیامبر در زمان حیاتش فدک را برای فاطمه علیها السلام قرار داده است».

بخشش فدک از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت صدیقه کبری علیها السلام به فرمان خدای متعال بوده است... .

شهرستانی در کتاب ملل و نحل به این مطلب اشاره نموده است آن جا که می‌نویسد:

اختلاف ششم درباره‌ی فدک و ارث بردن از پیامبر صلی الله علیه و آله و ادّعای ارث بردن فاطمه علیها السلام و تملیک شدن آن در ادّعای دیگر اوست. (الملل و النحل: 1/13.)

بنابراین حضرت زهرا علیها السلام مدّعی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به او بخشیده است. این مطلب در منابع دیگر نیز مانند تفسیر رازی، الصواعق المحرقه، الریاض النضره، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی و... آمده است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فدک را به فاطمه علیها السلام عطا نمود... .

این موضوع را پیشوایان و حافظان نامدار حدیث اهل تسنن روایت نموده‌اند که از جمله‌ی آنان می‌توان افرادی را نام برد:

ابوبکر بزار (متوفای 291)

ابن ابی حاتِم رازی (متوفای 327)

ابن مردویه اصفهانی (متوفای 410)

حاکم نیشابوری (متوفای 405)

ابوالقاسم طبرانی (متوفای 360)

ابن نجّار بغدادی (متوفای 643)

نورالدین هیثمی (متوفای 807)

شمس الدین ذهبی (متوفای 748)

جلال الدین سیوطی (متوفای 911)

علی متقی هندی (متوفای 975) و جمعی دیگر. (الدر المنثور: 5/273، مجمع الزوائد: 7/49، میزان الاعتدال: 2/288، کنز العمّال: 3/767.)

به راستی ابوبکر فدک را به زور از فاطمه علیها السلام گرفت.(الصواعق المحرقه: 31.)

همچنین تفتازانی هنگامی که موضوع بازگرداندن فدک را به فرزندان فاطمه علیها السلام توسّط عمر بن عبدالعزیز نقل می‌کند ـ که در ادامه روایتش را نقل خواهیم کرد ـ می‌نویسد:

آن گاه عمر بن عبدالعزیز در روزگار حکومتش فدک را به آنان که تعلّق داشت بازگرداند.

تا این جا روشن شد که:

حضرت زهرا علیها السلام مالک و صاحب ید بر فدک بوده و در این موضوع هیچ معترضی نداشته است، بلکه تنها ابوبکر شاکی این ماجرا بوده و او نیز این ملک شخصی را از دست مالک آن به ستم ستانده، و باید بر این کردار خود دلیل اقامه کند.

علی با حق است و حق با علی است.

این حدیث از روایات قطعی است که بیش از بیست تن از صحابه آن را روایت کرده اند، از جمله:

امیر مؤمنان علی علیه السلام، ابوبکر، ابوذر، عمّار، عبدالله بن عبّاس، ابوسعید خُدری، سلمان، ابو ایّوب انصاری، جابر بن عبدالله، سعد بن ابی وَقّاص، عایشه، اُمّ سلمه و... .

این حدیث را بیش از یکصد نفر از حافظان، عالمان و محدّثان اهل تسنن آورده‌اند که برخی از نامداران و موثّقین آن‌ها در نظر اهل تسنّن عبارتند از:

1ـ تِرمذی با سند خود از امیر مؤمنان علی علیه السلام این گونه نقل می‌کند علی علیه السلام می‌فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وآله در سخنی فرمود:

رحمت خداوند بر علی باد، خداوندا! حق را بر گرد علی قرار ده هر جا که هست. (صحیح ترمذی: 5/592 حدیث 3714)

2ـ حاکم نیشابوری این حدیث را با سند خود روایت نموده است. وی پس از نقل آن می‌گوید:

این حدیث با شرط مسلم صحیح است ولی مسلم و بُخاری آن را نقل نکرده اند. (المستدرک علی الصحیحین: 3/134 و 135 حدیث 4629)

همچنین با سند خود نقل می‌کند که عمره دختر عبدالرحمان می‌گوید:

هنگامی که علی علیه السلام قصد عزیمت به بصره را داشت به منزل امّ سلمه، همسر پیامبر صلی الله علیه وآله آمد تا با او وداع کند.

امّ سلمه به او گفت: در سایه‌ی حفظ و حمایت خداوند به سفر برو. سوگند به خدا! که یقیناً تو بر حق هستی و حق با توست؛ و اگر [فرموده‌ی رسول خدا صلی الله علیه وآله] نبود و دوست نمی‌دارم فرمان خدا و رسولش را سرپیچی کنم ـ زیرا که رسول خدا صلی الله علیه وآله ما را امر فرموده در خانه هایمان بمانیم ـ به طور حتم همراه تو می‌آمدم، امّا به خدا سوگند! کسی را که برتر و عزیزتر از جان من است، پسرم عمر را همراه تو خواهم فرستاد.

حاکم پس از نقل این حدیث ـ که سومین حدیث در این مورد است ـ می‌نویسد:

همه‌ی این احادیث با شرط مسلم و بخاری صحیح هستند، گرچه هیچ یک این احادیث را نقل نکرده اند. (المستدرک علی الصحیحین: 3/129 حدیث 4611.)

البته ذهبی نیز در این مورد با حاکم هم نظر است.

اقرار به منحصر بودن این سخن از ابوبکر

در این بخش نظر نویسنده‌ی نامه را به این نکته معطوف می‌داریم که حدیث «لانورث» تنها از سوی ابوبکر نقل شده است و نه هیچ صحابی دیگر:

فقط ابوبکر گفته است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم و آن چه از ما می‌ماند صدقه است.

و تنها بودن ابوبکر را در نسبت دادن این کلام به رسول الله صلی الله علیه وآله حافظان و محدّثان بزرگ اهل سنّت تصریح نموده اند، کسانی مانند:

ابوالقاسم بغوی (متوفای 317)، ابوبکر شافعی (متوفای 354)، ابن عساکر (متوفای 571)، جلال الدین سیوطی (متوفای 911)، ابن حجر مکی (متوفای 973) و متقی هندی (متوفای 675).

دیدگاه حدیث شناسان

حافظ جلال الدین سیوطی (متوفای 911) چنین می‌گوید:

ابوالقاسم بغوی و ابوبکر شافعی در کتاب فوائد خود و همچنین ابن عساکر این گونه نقل کرده اند: عایشه می‌گوید: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت مسلمانان درباره میراث پیامبر صلی الله علیه وآله به اختلاف افتادند و هیچ کدام سخنی در این باره نمی‌دانستند.

ابوبکر گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود:

ما گروه پیامبران ارثی به جا نمی‌گذاریم آن چه از ما باقی می‌ماند، صدقه به شمار می‌آید. (تاریخ الخلفاء: 86 و ر.ک تاریخ دمشق: 30/311، در این منبع آمده است: «ماترکنا».)

ابن حجر مکی نیز در الصواعق می‌نویسد:

مسلمانان درباره میراث پیامبر صلی الله علیه واله به اختلاف افتادند و نزد هیچ کدام سخنی در این باره یافت نشد.

ابوبکر گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده ام که فرمود:

متّقی هندی نیز پس از نقل این روایت می‌گوید: این روایت را احمد، مسلم، ابی داوود، ابن جریر و بیهقی نقل کرده اند. (ر.ک کنز العمال: 5/604 حدیث 1409 به نقل از ابن سعد، احمد بن حنبل، بُخاری، مسلم، ابی داوود، ابن الجارود، ابو عوانه، ابن حبان و بیهقی و 11/20 حدیث 30458 به نقل از احمد بن حنبل و بیهقی.)

قرآن حدیث «لانورث» را تکذیب می‌کند

و سلیمان وارث داوود شد. (سوره نمل: آیه 16)

همچنین قرآن از زبان زکریّا علیه السلام این گونه نقل می‌نماید:

ومن پس از خود از بستگانم بیمناکم و در حالی که زنم نازا و عقیم است. پس تو از جانب خود ولیّ و جانشینی به من ببخش، که از من ارث برد و از خاندان یعقوب نیز ارث برده و او را ای پروردگار من مورد پسند و رضایت خود گردان. (سوره مریم: آیات 4و 5)

<span lang="FA" style="font-size:

:: برچسب‌ها: فدک, سلمان حدادی, .

 
yahoo reddit facebook twitter technorati stumbleupon delicious digg
 
 

پیام های سیستم

پیام های سیستم

 
 

ارسال ایمیل

پیام های سیستم

پیام های سیستم

پاسخ به نظرات

پیام های سیستم

پیام های سیستم