مهشید ضیایی، دو سال قبل یعنی در دوم آذرماه ۱۳۹۵، جدایی‌اش را از فرقه بهاییت با اعلام عمومی در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار کشور رسانه‌ای کرد و مصائب و رنج‌های این بانوی متأهل که مادر چند فرزند هم بود، از همان روزهای تیره آغاز شدپرونده‌سازی، جدا کردن فرزندان از مادر و طرد قطعی از اقوام و خویشان، دردهایی است که این زن با فارس در میان گذاشته است.

گفت‌وگوی اجمالی ما با او را در آستانه سالگرد میلاد پیامبر رحمت، حضرت محمد (صبخوانید تا در آینده‌ای نزدیک، به امید گفت و شنودی مشروح‌تر، سخنان او را مطالعه کنید.

خانم ضیاییآیا شما هم مثل سایر پیروان بهاییت در خانواده‌ای زاده شدید که حق انتخاب ندارند؟ 

بله دقیقا مثل سایرین، من در سال ۱۳۴۸ در یک خانواده بهایی نسبتاً متمول متولد شدم و آخرین فرزند خانواده نیز بودمدر نتیجه همیشه مورد توجه همه مخصوصاً پدرم قرار داشتمبه همین دلیل، معمولا از نظر مالی و معنوی تأمینم می‌کردنداز کودکی در تمام کلاس‌های بهایی از جمله درس اخلاق شرکت می‌کردم تا سن ۱۶ سالگی که در حضور یکی از دوستان پدرم (دوست خانوادگیتنها با تلاوت نماز وسطی به اصطلاح بهاییان «تسجیل» شدم. قبل از تسجیلی به علت اینکه تمام اقوام مادر و پدرم مسلمان بودند و اینکه چرا ما باید در اقلیت باشیم، سوالاتی برایم پیش می‌آمدهمچنین چرا ما باید بهایی باشیم که نتوانیم هیچ کجا از جمله در مدرسه، محل کار، ادارات و ... دین خود را همچون دیگران آزادانه بیان کنیم.

 

نوجوانی سن پرسش و دوره سئوالات بی‌شمار استگویا شما هم در همین ایام، گرفتار ذهن کنجکاو و پرسشگر شده‌اید.

بله و این سئوالات، مدام بیش‌تر و بیش‌تر می‌شدبعد از ۱۶ سالگی وارد کلاس‌های دیگری شدم و هرچه جلوتر می‌رفتم سوالاتم درباره بهاییت فراوان‌تر می‌شد؛ از جمله اینکه چطور می‌شود که همه مسلمانان دنیا منتظر ظهور امام زمان (عجهستند تا عدل و داد در پهنه گیتی گسترده شود؛ در حالی که بهاییان می‌گویند امام زمان همان باب است که در شیراز اظهار امر کرد و در تبریز به شهادت رسیدسوال من این بود که اگر باب، امام زمان بود پس چرا بعد از ظهورش عدل و دادی برقرار نشد؟ و تناقضات بسیاری زیادی که در کتاب‌ها و عمل و رفتار همه بهاییان کاملاً مشهود است.

خانم ضیاییبهاییت با پرسش‌های شما چطور کنار می‌آمد؟ آیا پاسخی هم برای سئوالات مکرر شما داشتند؟

پس از اینکه سران بهاییان با این سوالات و رفتار مواجه شدند، تصمیم گرفتند با عضویت در مراتب بالا مرا سرگرم تشکیلات کنند؛ نظامت ضیافات (مهمانی‌ها)، هیأت‌های گلشن توحید (مهد کودک بهاییان که از سن ۳ سالگی شروع می‌شودجوانان، نوجوان و .... به علت محرومیت از تحصیل به من اجازه تحصیل در چند رشته دانشگاه بهاییان را دادند و این وضع ادامه داشت تا اینکه کلاس‌های تبلیغی بهایی به نام کلاس‌های روحی دایر شددر این کلاس‌ها افراد غیربهایی نیز می‌توانستند شرکت کنند و از همان جا بود که جواب هیچ‌کدام از سوالاتاین افراد را نمی‌توانستیم بدهیم؛ سوالات مختلفی از جمله احکام مانند ازدواج، ارث، طلاق و ... که خود من جوابی برای آنها نداشتم و نمی‌توانستم افراد را در مورد سوالاتشان مجاب کنم؛ زیرا آخر همه صحبت‌ها باید می‌گفتیم به بیت‌العدل مراجعه می‌کنیم و بنا به مقتضیات زمان احکام تغییر می‌کننددر نتیجه شکل و تردیدم در مورد جعلی بودن این فرقه به یقین تبدیل شد و مدتی از تشکیلات بهایی فاصله گرفتم.

پس از فاصله گرفتن شما از فرقه بهاییت، واکنش‌ها در قبال این رفتار جدید شما چگونه بود؟

در این مدت دائماً سران بهایی با من قرار ملاقات می‌گذاشتند و می‌گفتند که با توجه به سوابق امری و تشکیلاتی که شما دارید، حیف است از شما استفاده نشود، ولی من به بهانه‌های مختلف از آنها دوری می‌کردماگر کسی در فرقه بهاییت از آن خارج شود، او را طرد روحانی می‌کنند که بنا به گفته «عبدالبها» کسی که ناقض عهد و میثاق می‌شود، مساوی است با کسی که جذام دارد و همه بهاییان باید از او دوری کنند.

قصه طرد شما از خانواده هم از همین جا شکل گرفت و اتفاق افتاد؟

حتی مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان باید او را برای همیشه کنار بگذارند و قطع رابطه کنندمن که خود واقف به این امر بودم، همیشه از این امر هراس داشتمتا این‌که در سال ۱۳۹۴ زندگی بر من سخت و ناگوار شد که تصمیم گرفتم از همسر سابقم جدا بشومپس از آن با خواهرم صحبت کردم که می‌خواهم مسلمان شوم؛ ولی او بر آشفته شد و گفت: «نه! لطفاً این کار را نکنبرو و اسمت را خط بزنمن اما کوتاه نیامدمدر تصمیمم قاطع و اراده‌ام پابرجا بودبرای همین با سران فرقه تماس گرفتم و گفتم می‌خواهم از این فرقه خارج شومآنها نیز برآشفتند و گفتند حیف است، این کار را نکنیداگر به حرف ما گوش کنید، می‌توانید به درجات به اصطلاح روحانی بالایی ارتقاء پیدا کنید.

گام اول تشرف شما به دین مبین اسلام چگونه اتفاق افتاد؟

من که تصمیمم را گرفته بودم و می‌دانستم که تهدیدها شدت خواهد گرفت، دیگر درنگ نکردم و بلافاصله به مشهد مقدس رفتمدر آنجا وارد حرم امام رضا (عشدم و در حضور یک روحانی جوان شهادتین گفتم و به دین مبین اسلام مشرف شدمبه این نیز اکتفا نکردم و در تاریخ ۲ آذر ۱۳۹۵ در روزنامه اطلاعات به طور عمومی اعلام کردم که من هیچ نسبتی با این مسلک بطلانی ندارم

علنی شدن جدایی شما و گرویدن به اسلام، پیامدهای جدیدی هم برایتان داشت؟

خیلی گستردهخبر که علنی شد، به گوش اقوام نزدیکم رسیداولین کار آن‌ها، گرفتن دخترانم از من بود و پس از آن طرد شدنم از طرف آنها و از همه مهم‌تر ایجاد پرونده‌های متعدد قضایی در دادگاه‌های مختلفآن‌ها با این کار دو هدف را دنبال می‌کردندیکی از بین بردن آبرو و حیثیت من و دیگری عبرت شدن برای بازماندگان فرقه بهاییت؛ تا جایی که کسی جرأت خارج شدن از آن فرقه را نداشته باشداما من به طور ناخواسته وارد جنگ و نبرد با این فرقه شدم و تا امروز، مانند کوهی استوار در برابر این فرقه ایستاده‌ام و از هیچ اتفاقی نترسیده‌ام.

علاقه‌مندیم بیش از این‌ها درباره شما و جدایی‌تان از بهاییت، بشنویم و بخوانیمهمچنین جهان‌بینی شما پس از پیوستن به دین اسلام، برای ما و مخاطبان فارس، حتماً جذاب خواهد بود.

به زودی و با کمال میل در این باره صحبت خواهیم کردبه خصوص این‌که مردم ما با آموزه‌های این فرقه آشنایی ندارند و ممکن است به دام آن بیفتند.

 
yahoo reddit facebook twitter technorati stumbleupon delicious digg
 
 

پیام های سیستم

پیام های سیستم

 
 

ارسال ایمیل

پیام های سیستم

پیام های سیستم

پاسخ به نظرات

پیام های سیستم

پیام های سیستم