س . چرا شیعه شده ای ؟
ج . بهتر است اول بگویم چگونه شیعه شده ام و بعد خواهم گفت چرا شیعه شده ام . واقع امر این است که دهستان پسکوه ، مرکز تقابل افکار سنتی و سلفی می باشد ، به طوری که اگر کسی وارد این دهستان شود ، کلکسیونی از عبادات و اذکار را مشاهده خواهد نمود طریقه ی دست بستن های جورواجور است و تعداد رکعت های نماز تراویح آنها متفاوت است و …. ، لذا بنده از آنجائیکه دهدار پسکوه بوده ام ، سعی و تلاش زیادی نمودم تا آنها را به تفاهم برسانم ، ولی کارساز واقع نشد تا اینکه متوسل به بزرگترین مولوی منطقه شدم ، و ایشان هم متاسفانه کم حوصلگی و ناتوانی به خرج داد و رسیدگی به باغ خرمای خویش را به پاسخگویی به خواسته‌ی ما جوانان ترجیح داد . این بی تفاوتی و ناتوانی آنها مرا ناامید کرد . پس از آن به همه ی فرقه های شهرستان سراوان که سنتی ، سلفی ، اخوان المسلمین ، مودودی ، بریلوی ، دیوبندی ، چشتیه ،‌نقشبندی ، قادری و … مراجعه کردم اما هیچ کدام ضمیر جستجوگر مرا آرام نکرد . تا اینکه با احتیاط به مطالعه ی مذهب تشیع پرداختم . بحمد الله در سایه مطالعه و راهنمایی های درستی که دریافت می کردم ، علاقه ی فراوانی به اهل بیت (ع) پیدا نمودم . جاذبه ی آنها به قدری زیاد بود که نگذاشت از آنها جدا شوم ، و هم اکنون شیفته ی آنها می باشم به طوری که همه ی خطرها را به جان خریده ام ،‌و حاضرم در راه دوستی و محبت آنها جان خود را فدا نمایم .
س. چه کسی تو را شیعه کرده است ؟
ج . شخص خاصی درمیان نبوده است ولی کم حوصله گی و ناتوانی مولوی ها در پاسخ به سئولات عقیدتی مرا شیعه کرده است و این مطلب را بارها به خودشان نیز گفته ام .
س. چرا حضرت زهرا را شهیده می خوانید ؟
ج . مگر نه اینکه از نظر روائی ، اگر خانمی در اثر وضع حمل آسیب ببیند و از دنیا برود او را شهیده می نامند پس اگر بنا به زعم شما اهل سنت ، حمله به خانه ی فاطمه زهرا (س) دروغ باشد ، ولی به خاطر صدمه ی او در اثر وضع حمل فرزندش محسن باید شهیده اش خواند
شهید محمد اسلام زومکزهی در در روستای مهر آباد دهستان پسکوه از توابع بخش سیب سوران شهرستان سراوان در سال ۱۳۵۰ متولد شد .
در سال های اخیر با نشان دادن لیاقت از خود ، به عنوان دهیار پسکوه انتخاب شد . پس از سال ها تحقیق به مذهب شیعه پیوست و در شب ۲۸ / ۱۰ / ۱۳۸۴ مصادف با شب عید غدیر وقتی شخصی به نام مستعار عسکری به ایشان زنگ می زند و می گوید می خواهیم درباره طرح کشاورزی با شما گفتگو کنیم . شهید همان شب از سراوان به پسکوه برمی گردد و شام تهیه دیده ومنتظرمهمانانش می شود تا اینکه تلفنش زنگ می خورد . مهمانان می گویند : ما ورودی پسکوه هستیم و منزل شما را نمی دانیم . شهید زومکزهی از منزل خارج می شود و به ورودی دهستان می رود تا مهمانان را به منزل بیاورد که آن از خدا بی خبران کمین کرده بودند و از دو طرف به ماشین شهید تیراندازی کردند وقتی ماشین از کنترل شهید خارج شد و بدنش نیمه جان شد آن خفاشان شب از کمین گاه خارج شده و بر بدن شهید پنجاه گلوله زدند و بدنش را سوراخ سوراخ می کنند و پنج فرزندش را یتیم کردند .

 
yahoo reddit facebook twitter technorati stumbleupon delicious digg
 
 

پیام های سیستم

پیام های سیستم

 
 

ارسال ایمیل

پیام های سیستم

پیام های سیستم

پاسخ به نظرات

پیام های سیستم

پیام های سیستم